یک روز پر مشغله
پنجشنبه ساعت 7 صبح بابا بزرگ زهرا رو بردیم آزمایشگاه . بعد از آزمایشگاه رفتیم تره بار برای خودمان میوه و برای بابابزرگ اینا ماهی و مرغ خریدیم . برگشتیم خانه که بابابزرگ را برای آزمایش مرحله دوم قند ببریم آزمایشگاه .ساعت نه و چهل و پنج دقیقه بود و صبحانه بابزرگ ساعت نه تمام شده بود یعنی ساعت 11 باید برای آزمایش می رفت . از طرفی هم ما می خواستیم زود بریم سونوگرافی. پس دست به دامن پدربزرگ (بابای من) شدیم و از ایشون خواهش کردیم که دوست قدیمی شون رو ببرن آزمایشگاه. پدربزرگ هم دوستش رو آزمایشگاه و رادیولوژی برد . ما ساعت ده و نیم رسیدیم سونوگرافی . نفر هفتم بودیم و هنوز دکتر نیامده بود . هزینه سونوگرافی رو پرداخت کردیم ( پنجاه هزار تومن نا...