آغوش مادر
نمي دانم چرا برايم عادي نمي شود ديدن بچه هايي كه مادر ندارند ؟ حتي اگر ديگر بچه نباشند و مانند " يلدا " خانم زيبا و دوست داشتني سي و سه ساله اي باشد يا مثل " آرمين " جوان بيست و سه ساله اي باشد كه خودش ديگر مرد يك خانواده است . دلم براي تك تك لحظه هاي كودكي " يلدا و آيدا " مي گيرد كه وقتي ده ساله و نه ساله بودند سايه مادرشان از سرشان كم شد . دلم براي روزهاي تولد " آرمين " مي گيرد كه دقيقا تاريخش با تاريخي كه روي سنگ قبر مادرش نوشته شده يكي است . نمي دانم هنوز بزرگ نشده ام ، هنوز همان احساسات كودكانه در وجودم موج مي زند وقتي " نوزاد " بيست و سه سال پيش را مي بينم كه لحظه بدن...
نویسنده :
مامان فاطمه
1:58