زهرا جون مامان زهرا جون مامان ، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 22 روز سن داره

زهرا کوچولو مسافر کربلا

لطفا

زهرا كتابي را مي خواست كه من توي اتاق گذاشته بودم . شروع به گريه و زاري كرد و پخش زمين شد . گفتم. : گريه نكن ! بگو مامان لطفا كتابو بده. بلافاصله گريه اش قطع شد و گفت : لودفن بيده ! گفتم آفرين و كتاب را دادم. . چند دقيقه بعد آيپد دستم بودكه  دخترك آمد و گفت : لودفن آيبد بيده ! هيچي ديگه ! تمام تفكرات و اعتقاداتم را براي ندادن آيپد به بچه ها ، يه وجب بچه با اين جمله اش فرو ريخت !!! تقديمش كردم كه هيچ كلي هم قربان صدقه اش رفتم . حالا كارمان در آمده تا آيپد مي بيند " سودفن بيده ، سودفن بيده " اش شروع مي شود.  پانوشت ١)  دخترك با همه بلبل زباني هايش ، در اكثر مواقع حرف لام را تلفظ نمي كند . گاهي حرف " نون "...
16 شهريور 1393

شال گردن گیسباف

دوست خوبم " مامان دخترا  " ،   اینجا ، عکس شالگردن زیبایی را گذاشته اند و تو ضیح داده اند که  آن را به زهرا خانم (دختر خواهر شوهر بزرگه ) هدیه داده اند . همان موقع چیزی در سرم بالا و پایین رفت " اگر دایی جان ما بالاخره یک روزی ازدواج کنند ، آیا زن دایی ما نیز برای تنها دختر خواهر شوهر بزرگه  از این شال گردنها خواهد بافت ؟! " گذشت این داستان تا اینکه صحبت ازدواج دایی جانمان با یک خانم دکتر متخصص داخلی پیش آمد . شما که غریبه نیستید ! دائم شال گردن گیسباف و خانم دکتر جلوی نظرمان می آمدند ! دیگر برایم مسجل شد که من این شال را از هر کسی هدیه بگیرم از زن داییم هدیه نمی گیرم ! در یک اقدام انقلابی ت...
14 شهريور 1393

مهمان نوازی

دو هفته پیش که امیر حسین پسر دایی زهرا به خانه ما آمده بود ، دخترک حسابی برای پذیرایی از مهمان کوچولویمان سنگ تمام گذاشت ! امیر حسین  توی روروئک زهرا نشسته بود که دخترک هوس روروئک سواری به سرش زد و برای پیاده کردن امیر حسین گفت : امیر پشووووو فرش بشین !!     تاریخ عکس : 8 تیر ، یک روز قبل از شروع ماه رمضان         ...
14 شهريور 1393

بدون عنوان

مادري گاهي تلخ مي شود با همه شيريني هايش ..... مثل وقتي كه ساعت سه و بيست دقيقه بامداد صداي گريه دختر هجده ماهه ات را بشنوي و به سراغش بروي و  مامان مامان گفتن هايش را با جانم جانم پاسخ بدهي و در ميان هق هق گريه هايش  فكرت برود پيش هق هق گريه هاي دخترك  هجده ماهه اي كه در پرورشگاه است و نصفه شب خواب بد مي بيند ، يا گرسنه اش مي شود يا دلش جرعه اي آب مي خواهد يا ... اين فرشته معصومي كه خوابش آشفته شده ميان ناله و گريه اش چه كسي را صدا ميزند ؟؟ خدايا ! مي دانم براي تو كاري ندارد كه بچه من را هم ببري جز ان بچه ها ، يك دقيقه تكان خوردن زمين كافي است  براي اينكه من نباشم و بچه ام باشد ، ما نمانيم و زهرا بماند . خدا يا ! فق...
7 شهريور 1393

بدون عنوان

از نماز اول وقتم گذشتم ( خدا ببخشد من را ) يه پست نوشتم كه نمي دانم چه شد ؟؟؟ خدايا شرمنده ببخش اين سبك شمردن عظيم ترين فرضيه ات را....
3 شهريور 1393

كدبانو

دخترك آمده توي پذيرايي ، رفته سراغ جعبه دستمال كاغذي كه دستمال بردارد . جعبه را مي گيرم و مي گويم : مامان كار خوبي نيست هي دستمال در مياري . يه وجب بچه برگشته مي گه : " شيشه پاك مي كنم !" راست مي گفت ! چند ساعت قبل ديده بودمش كه دستمال كاغذي برداشته و شيشه ي بوفه را پاك مي كند . رفتم برايش يك دستمال ديگر آوردم كه " شيشه پاك بكنه"  در ادامه حضورش در پذيرايي به سراغ كمد گوشه پذيرايي رفته و كمد را شخم مي زند .  مي خواهم كه از پذيرايي بيرون ببرمش دوباره  گويد : " شيشه پاك مي كنم "   !!!!  
3 شهريور 1393