این روزهای ما ...
پنجشنبه صبح من و زهرا کوچولو به اتفاق مادری و پدربزرگ ، امیرحسین قندی و مامان جونش و عمه کتی من رفتیم هایپر استار . دوران عقد یک بار با بابایی و عمه جونی رفته بودیم اونجا سرویس طلا ببینیم (نه که ما خیلی مایه داریم گفتیم شاید اونجا یه سرویس بپسندیم دیگه نریم بازار !) سهم زهرا کوچولو از خرید پنجشنبه 6 بسته دستمال مرطوب بود ولی امیرحسین قندی یه کم بیشتر کاسب شد ! ساعت 3 بابایی از نمایشگاه آمد و با هم رفتیم خانه مامانی بابا(مادربزرگ مادری بابا) . از قبل از سفر کربلا یعنی از خرداد ماه به دیدنش نرفته بودم . چقدر بنده خدا ذوق زهرا کوچولو رو می کرد . دستش را روی شکم من می گذاشت و قربان صدقه من و نی نی و بابایی می رفت . بعد از نماز مغرب...
نویسنده :
مامان فاطمه
21:30