سالگرد ازدواج
درست سه سال پیش در چنین روزی یعنی عید غدیر (15 آذر 1388) من و بابایی زندگی مون رو زیر یک سقف شروع کردیم .
عمه جونی می گفت پدربزرگ سال قبل از ازدواج ما از آقای پناهیان شنیده بودن که اطعام دادن در روز عید غدیر کار بسیار بزرگ و پسندیده ایست . پدربزرگ نیت می کنه که سال دیگه عید غدیر اطعام بدن که دقیقاً عید غدیر سال بعد ولیمه روز عید غدیر با ولیمه عروسی ما همراه می شه . جالب بود سالنی که قرار شده بود جشن رو برگزار کنیم دو روز خالی داشت که یکی از اونها عید غدیر بود .(اونهم سه ماه مونده به برگزاری مراسم)
مامان جونم تو اگر نیت کنی و یک قدم به سمت خدا بری خدا برای تو دهها قدم بر می داره .
پا نوشت : سه شنبه 9 آبان زهرا کوچولو رو بردم عروسی دوستم . خیلی خوش گذشت . بچه ام اولین بارش بود می رفت عروسی. البته اول ذی الحجه هم یک نامزدی رفتیم منتها اون دفعه "حسین " رو با خودم برده بودم!! دیروز هم رفتیم مولودی خونه مادری و امروز نهار هم مهمان خانه دایی بابایی هستیم . ( همه دارن برامون سالگرد ازدواج می گیرن !)