زهرا جون مامان زهرا جون مامان ، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 5 روز سن داره

زهرا کوچولو مسافر کربلا

فاطمه هستم یک .....

1391/12/1 23:58
نویسنده : مامان فاطمه
929 بازدید
اشتراک گذاری

می رم سراغ کوله پشتی ام . یادم نیست سال چندم دبیرستان بودم که خریدمش ولی می دونم که هرگز فکر نمی کردم قرار باشه وسایلم را که برای زایمان آماده میکنم توش بذارم.

کیسه آبگرمم رو در می یارم .نگاش می کنم میگم این خوشگله با خودم می برمش. ( آخه یه کیف سبز خوشگل داره ) کتابهایی رو که گذاشته بودم با مامانم موقع درد بخونیم در میارم . دیگه باید بذارمش سر جاشون. شیرینی کنجدی هایی که داداشم از مشهد اورده بود رو نگاه میکنم . می خواستم بخورم موقع درد جون داشته باشم . می ذارمشون بریزیم تو کاچی . حوله زرده رو که گذاشته بودم برای موقع نماز استفاده کنم می ذارم توی کمد . دعاها و قرآنهایی که برای زایمان راحت نوشته بودم هنوز روی مبله . براشون فکری نکردم . ساکم کم کم خالی می شه . 5 شنبه صبح ، حدودای ساعت 6 ، ان شاالله می رم بلوک زایمان . در می زنم . می گم : سلام . فاطمه هستم یک سزارینی !!!

پانوشت : در ویزیت هفته 40 ، دکتر تشخیص دادن که وضعیت بدن من برای زایمان طبیعی با وجود جثه بزرگ بچه زیاد مناسب نیست و زایمان سخت و خطرناکی  پیش روی منه . امشب  با بابایی رفتیم مطب دکتر و کلی صحبت کردیم و در آخر دکتر هم تصمیم ما رو برای سزارین با پاسخ مثبت  به این سوال بابایی که اگر دختر خودتون بود سزارین رو انتخاب می کردین ، اعلام کرد .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (32)

مامان تسنيم سادات
2 اسفند 91 0:02
وااااااااقعا......!!!!!!!! انشاا... هر چى كه خيره
دایی (بابای امیرحسین)
2 اسفند 91 0:11
سلام. فاطمه... من دایی هستم/
خوب به سلامتی! میگم امشب به مامان می گفتم الحمدلله استرس یه شب پشت اتاق زایمان را نداریم. قشنگ صبح دِلِی دِلِی کنان برو بلوک زایمان و فرتی زهرا را میذارن بغلت. ایشالله به سلامتی میایم می بینیمت!
اصلانشم استرس نداشته باش.تا بگی 3 زهرا میاد دنیا. نه مثل امیرحسین که گفتیم 3،3صد،3هزار،3 میلیون، نمیدونم تا 3هزار میلیارد شد شمردم؟!تازه مامانشو برد اون دنیا و اورد.


سلام خوبی داداش ؟ این قندی کجاست ؟ من هر موقع میام خونه مامان اینا بخورمش قبلش فرار کرده !
مادری زهرا عسلی
2 اسفند 91 0:36
سلام فاطمه من در این نیمه شبی از ته دل دعا میکنم که هیچوقت شرایطی مثل من برای زهرا عسلی نداشته باشی خدا خافظ تو و زهرا جانم باشد من مادری هستم مادر یک سزارینی


قربونت برم مادری گلم !
زینب مامان فرشته آسمونها امیر عباس
2 اسفند 91 0:43
سلام عزیزم ...
این جور که نوشتی معلومه ناراحتی ...
فرقی نمیکنه طبیعی یا سزارین مهم اینه که همه جره بهشت زیر پای مادران است بی تبصره و اینکه جفتتون انشالله سالم باشین ...
سزارین هم عالمی داره واسه خودش
فقط خانوم خانوما قبل بی هوشی منم یاد کنیا ( چه سواستاده گریم من


سلام زینب جونم ! ایشالا فردا پس فردا عازمی دیگه ؟ ما رو از دعا فراموش نکن . سلام مارو به همه بزرگانی که زیارتشون می ری برسون عزیزم . ایشالا وقتی بر میگردی هم دستت پر باشه هم دلت !!!
مامان چند تا فرشته
2 اسفند 91 1:40
فاطمه جونم این جور میگی ادم یاد زندان می افتهتازشم بابای امیرحسین اینجوریا که میگی هم نیست یعنی چی فرتیسزارین هم استرس و مشکلات خودشو داره
دعامون کن ما هم به یادت هستیم
قدم زهرا خانم پیشاپیش سبزو مبارک


سلام مامان جون ! خوبین شما ؟ ممنون که به ما سر می زنین . زندان ؟! نه دیگه کوتاه بیا!! من حس و حالم رو گفتم یه حس عجیب !
فرتی هم که بابای امیرحسین گفت خیلی بی ربط نیست : سزارین حدودا 20 دقیقه طول می کشه ولی اونشبی که امیر حسین بدنیا اومد مامانش از ساعت 10 شب تو بیمارستان درد کشید تا فسقلی 8 و نیم صبح به دنیا اومد . ( تازه بجز دردهایی که خونه برده بود ) لحظه های انتظار خیلی سخته . یه پست خیلی عاطفی و قشنگ هم بابای امیرحسین راجع به اون موقع نوشته تو وبلاگش : آن شب که من پدر شدم 1. اگه بخونین واقعاً همون حس فرتی ! برای بچه های سزارین بهتون دست می ده.
البته ما به هیچ وجه منکر سختی های بعد سزارین نیستیم. ولی من خودم فکر می کنم درد زایمان یه چیز دیگست از سختی !
مامان علیرضا
2 اسفند 91 8:40
عزیزم سلام
اینطوری که نوشتی کلی دلم به حال خودم سوخت، سزارین یعنی گناه؟
بابا کوتاه بیا مامان خانوم!
مهم اینه که خودتو بسپری به دست صلاح خدا
نگران هم نباش
برای همه از جمله ما دعا کن
من قبل از عملم فکر میکردم دعای یک سزارینی فایده ندارد اما برو بپرس میگویند فرقی ندارد مهم اینه که سختی تجمل میکنی در راه به دنیا اومدن فرزندت!


سلام مامانی ! ممنون که به یاد ما هستین و به ما سر می زنین . نه نه ! منظور من اصلا این نیست که سزارین بده . به نظرم سزارین راهیه که علم برای این موقع ها پیدا کرده که به مادر و بچه کمک کنه من هم با روی باز از این کمک استقبال می کنم !
آسمان
2 اسفند 91 9:23
دلم گرفت باخوندن پستت عیب نداره؛حتمأصلاحت درهمینه.عوضش فرداصبح اینموقع زهرا تو بغلته ایشالا..منو بگو که تا دوشنبه بایدصبرکنم با این عدم پیشرفت‏!‏ بنده خدا بابات اونروز گفتن همین الان به دکتربگین سزارین وخلاصما گوش ندادیم‏!‏ خلاصه واسه ماهم دعاکن.خداپشت وپناهت..



دقیقاً من همین حس دلتنگی رو دارم . خوشحالم که تونستم منتقلش کنم !
راستی اون دختره که موقع NsD دیدیمش دکتر گفت امروز (دیروز) از صبح درگیر اون بوده خیلی اعصابش خرد شده بود . می گفت بچش 4 کیلو بوده درد هم تماما برده و دهانه رحمش فول شده ولی بچه پایین نیومده بوده و مجبور می شن سزارینش بکنن. شاکی بود از دستشون می گفت از اول بهش می گفته بودم باید سزارین بشی قبول نکرده بود .
آسمان
2 اسفند 91 9:25
و أیضا یک خصوصی !
ترمه
2 اسفند 91 10:17
عزیزم...
ایشالله زایمانت راحت باشه
فقط تو رو خدا من و خیلی خیلی دعا کن....


سلام ترمه جان ! من نمی دونم چرا هر وقت برات ایمیل می زنم یه مشکلی پیش میاد !! یه ایمیل مفصل و با جزئیات فراوون برات تایپ کردم . اومدم آدرستو پیدا کنم بنویسم همش رفت !!!! ای خدا!!!!!!!!
مسیحا بانو
2 اسفند 91 10:18
خوش به حالت
من ایقدر این حالت و دوست دارم


سلام خوبی ؟ چه حالی رو بانو ؟



مامان تسنيم سادات
2 اسفند 91 10:51
خصوصى
مامان صدرا
2 اسفند 91 11:01
مامان زهرا جونی تو رو خدا فردا موقع تولد زهرا خانومی خیلی خیلی برای ما هم دعا کن. خیلی دلم میخواد این ماه نی نی بیاد بشینه توی دلم این چند ماه انتظار سخت بوده به خدا
مامان علیرضا
2 اسفند 91 12:43
پس ناراحت نبودی؟! من بد برداشت کرده بودم! امروز رو خوش باش با تمام دو نفره های عالم! از فردا سه نفره میشین ایشالا
مسیحا بانو
2 اسفند 91 13:09
همین که داری مامان می شی و خیلی کم مونده تا گلت رو بغل کنی....
ترمه
2 اسفند 91 13:29
ای وای.... منم هی می رم ایمیلم رو چک کی کنم می گم شاید یه چیزی...توصیه ای حرفی...دردلی ازت داشته باشم می شه دوباره بفرستی دوست جونم؟
مامان تسنیم سادات
2 اسفند 91 14:03
دوست جونی قبل از اینکه بری جوابمو بده ...
باشــــــــــــــــــــــــــــه.....



این حرفها چیه عزیزم!! بابا ما همیشه یادشما هستیم. مثلا همین امروز. از اینکه شما خیلی با محبتی.
من شرمنده لطف شما هستم .من میام وبلاگتون سر می زنم ولی خی خیلی نمی رسم نظر بذارم . فکر نکنین فراموشتون کردما !!البته زیر نظرت تو پست سپاسگزاری جواب برات گذاشتم.
ریحان
2 اسفند 91 14:09
سلام عزیزم...توکل به خدا..ایشااله تاچندروزه دیگه نی نی توبغلت هست...منوفراموش نکن که خیلی انتظار نی نی رومیکشم ..هرچند اونقدردغدغه ی بچه رو داری که وقت دردت ماهاازیادت بریم....امااگه لحضه ای یادت اومد...برام دعاکن..خسته شدم از انتظار.


سلام دوست جونم ! من شرمنده همه دوستام هستم . اون دردي كه قراره موقع تحمل كردنش دعا مستجاب بشه رو من ندارم ولي از خدا مي خوام زود زود قسمت همتون بكنه!!!!
خاله بعد از این
2 اسفند 91 18:42
سلام خوبی فاطمه جان؟ چرا همه کامنت های غمگین گذاشتن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ تو الان خیلی باید خوشحال باشی که سزارین میکنی بابا مگه الان عصر حجره؟؟؟ خیلی هم راحته. میدونم اگه بگم استرس نداشته باش نمیشه چون حتما یه مقدار استرس داری ولی اصلا نگران نباش. من به عنوان کسی که تازه فقط شاهد یه زایمان طبیعی بودم بهت میگم سزارین خیلی بهتره از اون دردهای وحشتناک. به سلامتی ایشالا قدمش خیر باشه براتون جمعه بیصبرانه منتظر خودت و جوجوت هستیم موفق باشی


سلام خاله ! خوبي؟ اخه من واقعا يه غمي دارم ! كه بعدا راجع به اش مي نويسم .ديگه مياي خونه قندي اينا بأيد يه سرم به ما بزنينا!

زینب مامان فرشته آسمونها امیر عباس
2 اسفند 91 20:00
سلام عزیزم ... انشالله 12 اسفند عازم هستم ... انشالله اگه قابل باشم حتما دعاتون میکنم... انشالله خدا از دلت بشنوه
فاطمه (مامان محمد سجاد)
2 اسفند 91 20:47
چه شب قشنگی رو می گذرونید. مارو از دعا فراموش نکنیا. مطمئن باش بهترین خاطره عمرت فردا برات رقم می خوره. بهترین بهترین بهترین انشاءالله


راستی مامان باهوش. از کجا فهمیدی؟ جایی سوتی داده بودم یا شما حرفه ای تر از این حرفایید؟


ديگه ديگه !
مامان تسنيم سادات
2 اسفند 91 21:50
هزار تا براى مامانى عزيزم
خييييييييييييييييييلى به يادتونم انشاالله فردا به سلامتى بريد و بادست پر برگرديد از همين جا دوست دارم بغلتون كنم و ببوسمتون
خيلى خانمى
التماس دعا گلم


قربونت برم آبجي كه اينقدر مهربوني . تسنيم گلمو ببوس !
مامان تسنيم سادات
2 اسفند 91 23:43
نمى دونم چرا اشكام داره مياد
خدا پشت و پناهت دوستم
شايد بخاطر اينه كه ياد روزى كه خودم رفتم بيمارستان افتادم


عزيز دلم خيلي خوش حالم كه دوستي به مهربوني شما دارم .
گيسو
3 اسفند 91 0:29
سلام فاطمه جان،کلى نوشتم پاک شد.بى صبرانه منتظريم لطفازودترخبرتولد و سلامتى تون رو بهمون بدين.التماس دعا براى همه.ان شاالله به سلامتى
مامان تسنیم
3 اسفند 91 1:03
فاطمه عزیز خیلی لحظات و فکرهایت شبیه خودمه اینکه تا 40 هفتگی منتظر بدونی به امید اینکه درد زایمان طبیعی را تجربه کنی این روزهای آخر واقعا انتظار خیلی خیلی سخته بعد با این همه انتظار سخت بهت بگن باید سزارین بشی کلی میریزی بهم که خوب اگه قرار سزارین بود که همون 38 هفتگی بچه ام تو بغلم بود!!! ولی وقتی دلم را کامل سپردم به خدا که هرچی خودت صلاح میدونی و بهترین خبرم را دوماه بعد از تولد تسنیم دیدم موقعی که فیلم تولدش را با عمه ام که ماماست دیدم داستان بند ناف پیچیده دور گردن والان همه میگن خدا دوستت داشت که سزارین شدی و الان تسنیم را داری هرچند گاهی حسرت زایمان طبیعی را میکشم ولی جهت اطلاع دایی بزرگوار واقعا درد جراحی سزارین کمتر از زایمان طبیعی نیست این یه فداکاری مادرها که حاضر میشه شکمش را پاره کنن تا بچه اش بدنیا بیاد و تا هفته ها درد بکشه...
مامان تسنیم
3 اسفند 91 1:08
یه موقع نترسی از عمل ها!!!اون لحظه هیچی نمیفهمی فقط یه درد کوچولوی سوزن اسپاینال و تموم:-) پنج دقیقه بعد هم صدای گریه زهرا خانم را میشنوی فقط بعدش باید مراقب خودت باشی و حتما آناناس بخور که زخم هایت زودی خوب بشن خیلی درایت میکنمص
مامان طهورا عسلی
3 اسفند 91 1:11
به سلامتی . بادل خوش. منم شرایطم دقیق مثل شما بود. خدا کمک میکنه....
امیرحسین
3 اسفند 91 9:02
هر کی از عمه جونمو زهرا خبر میخاد بیاد وبلاگ من!
فاطمه (مامان محمد سجاد)
3 اسفند 91 11:07
آخ جون اولین نفری هستم که بهتون تبریک می گم. از وبلاگ امیرحسین خبر تولد نازدختر رو دیدم. ایشالا قدمش خیلی مبارک و میمون باشه براتون. می دونم تا چند وقتی به اینجا سر نمی زنید ولی روزهای خیلی خوبی رو در کنار زهرا خانم براتون آرزو می کنم.
فاطمه (مامان محمد سجاد)
3 اسفند 91 11:07
مبارک مبارک مبارک
ترمه
3 اسفند 91 11:35
مبارکککککککککککککککککک هورا پست بعدی عکس زهرا گلی........ خدایا شکرت... امیدوارم واسه منم دعا کرده باشی
مامی رادمهر
3 اسفند 91 11:46
سلام مامان زهراجون و ایضا عمه جون امیرحسین جیگری.تبریک میگم.من هم دقیقا مثل شما بودم.پسرم وزنش 3750 بود.خدارو شکر تصمیم درستی گرفتم برای زایمان.خیلی حس خوبی به آدم دست میده تولد یک فرشته رو میبینه.ایشالا خدا براتون حفظش کنه و زیر سایه امام زمان و پدرومادرش عاقبت به خیر بشه.
مامان امیرحسین
3 اسفند 91 23:26
کاملا درکت می کنم.من خیلی برای زایمان طبیعی زحمت کشیدم. از 3 ماهگی هر روز پیاده روی و ورزش. شب قبل از درد هم 1.30 پیاده روی کردم ولی از 2.30 شب تا 2 ظهر درد کشیدم و تمام تلاشم رو کردم و دکترم سزارین اورژانسی رو تجویز کرد. تا مدتها ناراحت بودم ولی خوب خواست خدا بر همه چیز ارجح هست. خدا رو شکر که درد طبیعی رو نمی کشی. تا 10 روز حالت خوب خوب می شود.