زهرا جون مامان زهرا جون مامان ، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 17 روز سن داره

زهرا کوچولو مسافر کربلا

چرا نبودیم ؟

1392/2/25 2:08
نویسنده : مامان فاطمه
330 بازدید
اشتراک گذاری

سلام اینکه ما کجا بودیم و چه می کردیم برای خودش ( در واقع برای من) داستانی دارد . مادری و پدربزرگ یک سفر هفت هشت روزه رفته بودن ، بابایی زرد زخم گرفته بود و از ترس اینکه دخترک نگیرد دست به زهرا نمی زد که هیچ ، مدام هم می گفت وای دستم خورد به کریرش ، وای دستم خورد به پتوش وای ... با این اوصاف علی (بنده ) مانده بود و حوضش . دخترک باید واکسن دوماهگیش را میزد .  بچه های دور و برم را  دیده بودم که بعد از این واکسن یه حال اساسی به مامان باباهاشون داده بودن ! دلتنگی  داشت دیوانه ام میکرد ، استرس دست تنها بودن در نگهداری از زهرا بعد از تزریق واکسن هم اضافه شد ، یکسری جریانات حاشیه ای هم روح و روانم را به هم ریخته بود . اضافه کنید به اینها دیدن دوباره خون روی لباسهای زهرا که در اثر بالا آوردن ایجاد شده بود که داغونم کرد و علاوه بر اینها ایجاد یک زخم مشکوک به زرد زخم روی صورتم و شروع به خوردن یک آنتی بیوتیک خفن که واقعا  از پا انداختم .

خداییش دیگه دل و دماغ می موند برام که بیام وبلاگ به روز کنم ؟؟؟

 

پانوشت : خدا خیر بده این شبکه پویایی ها رو ! یه پا کمک بودن برای من تو اون روزها !

زهرا در حال دیدن آنه شرلی با موهای قرمز در اول اردیبهشت ( اولین و آخرین باری که تنهایی پستونک خورد)

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامان تسنيم سادات
25 اردیبهشت 92 8:10
چه دورانى داشتيد .... حالا الان خوبيد؟ زهرا كوچولو داره آنِ شرلى مى بينه ....!!؟
مامان صدرا
25 اردیبهشت 92 9:34
خیلی دلمون براتون تنگ شده بود باز خدا خیر بده به مادری که ما رو از نگرانی در آوردند خدا رو شکر که حالتون بهتره و مراقب فسقلی جیگر طلا هم باشید
زیتب مامان فرشته آسمونی امیرعباس
25 اردیبهشت 92 19:34
سلام فاطمه جون ... خدارو شکر که همه چیز به خیری گذشت ... خانمی هر روز اسپند دود کن ... خیییییییییییییلی تاثیر داره ها
مامان ماهان
10 خرداد 92 8:54
سلام عزیزم.خدا حفظش کنه.شما هم خیلی قشنگ مینویسید.فاطمه جون کمر بند کریر بچه رو ببند لطفا.خطر داره.ببخشید.