مدیریت بحران
دخترک دو سه روزی است خوش اخلاق شده فکر کنم اثر امپرازوله. دیروز بی سابقه ترین روز عمرش راگذراند : شیر می خورد و می خوابید و می خندید! اینقدر این بچه بی تابی میکرد ( از اول تولدش تا دو سه روز قبل ) وقتی آرام میشد یا می خوابید من و بابایی نگرانش میشدیم که نکنه مریض شده ! یعنی تو اون روزای وحشتناک مریضی من هم این بچه لحظه ای چشم روی هم نمیذاشتا ! دائم گریه می کرد و شیر می خواست. خدا انشالا همه مریضا رو شفا بده این دختر کوچولو ما رو هم از نگاهش محروم نکنه .
امروز دخترک یک ساعت و نیم تو تختش با خودش بازی کرد و اجازه داد مادر خواب آلودش یه سری رو بالش بذاره ! ساعت ٩:١٥ همراه مامان جونش برای صرف صبحانه تشریف برد طبقه پایین پیش پدربزرگ و مادربزرگش. یکساعتی هم پیش اونها بود تا اینکه اومد بالا و موقع تعویض پوشک بدجوری خودش رو نجس کرد . اینجا بود که مامان فاطمه تک و تنها وارد عمل شد بحران ( شامل گریه های بی امان زهرا ، بدن خیس و نجس شده دخترک ، زیراندازی که ازش آب می چکید و...) را مدیریت کرد ( ناسلامتی فوق لیسانس مدیریته ! ) و دخترک رو برد حموم ، مثل یه دسته گلش کرد و خوابوندش . اینجوری:
چند تا عکس تو ادامه مطلب هست . دوست داشتین یه نیگا بندازین :
بچه داری به سبک بابا !
دخترم اگر مشکلی نداشته باشه خندونه:
زهرای خندان در حال تعویض پوشک : (١٦ فروردین)
بچه داری به سبک مامان و بابا !
سوم فروردین ١٣٩٢، مادری و پدربزرگ برای عید دیدنی رفته اند و من و بابایی مواظب زهرا بودیم ، ببینین چه لباسی تن بچه کردیم اول بهاری :
این هم زهرا خانوم خوشحال و خندان که از آخرین روز روضه فاطمیه برگشته (دوشنبه )
این آرزوی منه ! روزی که زهرا بدون دردسر پستونک بخوره . ( این عکس ایام تو مریضی منه که پدربزرگ و بابایی با هزار تا کلک زهرا تونستن به زهرا پستونک بدن تا من یه کم استراحت کنم )
پنجشنبه گذشته زهرا آماده شده بره روضه :
و دراینجا شاهد تحول تحول عمیقی هستین که زهرا بعد از شرکت در روضه پیدا کرده :