بدون عنوان
خداوندا ! زهرا هنوز عطر بهشت مي دهد ، مپسند كه اين رايحه بهشتي ، با افكار و اعمال ناصواب من از وجودش رخت بربندد.
خداوندا ! تو شاهد باش در اين شب تاريك كه اين فرشته بهشتي در آغوش من شير مي خورد ، من ملتمس دعا به بانويي شدم كه با گوشه نظرش ، زهرا را در وجودم پروراندي ،
بانوي آسمانها و زمين ! مهربان مادر ما ، اين شكوفه بهشتي كه با عنايت شما در زندگيمان جوانه زده را به خودتان مي سپارم از همه بدي هاي رفتار و افكارم ، از همه خيالات و اوهام ، از همه زشتي ها و پليدي هايي كه به سبب رفتار و تربيت نادرست من در كمين وجود بهشتي اش نشسته اند .
مي سپارمش به شما ، به مهربانترين مادر عالم ، مواظبش باشيد، مواظبم باشيد ...
مواظبش باشيد كه بهشتي بماند ، مواظبم باشيد كه بگذارم بهشتي باقي بماند ....
پانوشت : جايي بوديم امشب ، حرفهايي زده شد ، دوست نداشتم اين حرفها را ...
مي نويسم اينجا كه بماند براي هميشه ، براي وقتي كه دخترك ٢١ ماهه ، ٢١ ساله شد ، سپردمش به بانوي آب و آيينه ، " شأن " دختر من را " او " تعيين مي كند نه چرتكه انداختن هاي اهل دنيا ...