اولین شبهای قدر
دخترک امسال اولین شب قدری را که در این دنیا حضور داشت در دانشگاه تهران سحر کرد .
شب نوزدهم پس از یه عالمه وروجک بازی از اواسط سخنرانی خوابید .
شب بیست و یکم : حدودای ساعت شش ، شش و نیم بعد از ظهر دخترک غسل شب قدر را انجام داد (رفت پیشواز شب قدر ! ) از وقتی رسیدیم دانشگاه تا حوالی ساعت ٥ صبح بیدار بود. توی مراسم خوابش می آمد و هرازگاهی بد قلقلی می کرد. موقع قرآن سر گرفتن روی پای من نشسته بود و من قرآنش را روی سرش گذاشته بودم ولی از امام حسین _علیه السلام _ به بعد بد قلقی هایش شدت گرفت و من در حال راه رفتن قران به سر گرفتم . وقتی آمدیم خانه موقع شیر خوردن قران روی سرش گذاشتم و بقیه اسما متبرکه را براش گفتم.
شب بیست و سوم : موقع غروب آفتاب دخترک غسل این شب را انجام داد. وقتی برای مراسم رفتیم شیر خورد و خوابید و همان طور در خواب قران سر گرفت .
پارسال شب بیست و سوم ماه رمضان ، فسقلی ١٢ هفته و سه روزه ام از روی دل من قران به سر گذاشته بود .
شب نوزدهم رمضان ، دوست داشتم زهرا رو با لباس مشکی ببرم احیا ولی پیراهنش خیلی براش بزرگ بود :
لباسی که پارسال مادری از مراسم شیرخوارگان حسینی براش خریده بود رو تنش کردم ، این هم بزرگ بود :
زهرا و بابایی در حال رفتن به مراسم احیا
دخترک از اواسط سخنرانی خوابید :
دخترک در شب نوزدهم ماه رمضان در حالی که قرآن به سر دارد :
عکس های شب بیست و یکم و شب بیست و سوم توی موبایلمه که خونه مادری جا مونده .