زهرا جون مامان زهرا جون مامان ، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 17 روز سن داره

زهرا کوچولو مسافر کربلا

شهادت امام صادق علیه السلام

1393/5/31 0:16
نویسنده : مامان فاطمه
318 بازدید
اشتراک گذاری

فردا 25 شوال ، مصادف با شهادت آقا اما جعفر صادق علیه السلام است . من هفت سال در مدرسه " امام صادق علیه السلام "درس خوانده ام  . ایکاش همان طور که در دوران تحصیل به " امام صادقی ها " معروف بودیم در زندگی هم واقعا " امام صادقی " باشیم . ان شاالله ....

سه تصویر  از 25 شوال ، شهادت امام صادق علیه السلام  :

تصویر اول : پنجشنبه 23 شهریور ماه 1391 ، فردای شهادت آقا

" پسرم ! مامانت یه چشمش اشکه یه چشمش خون . امروز گریه هاش از ده و نیم صبح شروع شده ...."

این اولین جمله ای بود که آن روز در تقویمم نوشته بودم  . پنج روز از آن بعد از ظهر نحس که برگه آزمایش را بدستم دادند و گفتند " تو می خواهی یک بچه بزرگ کنی نباید به این راحتی بشکنی " گذشته است . نمی خواستم جز لبخند چیزی تحویل خانم دکتری که روبرویم نشسته بود و می گفت " ریسک سندروم داون بچه تان یه کم بالاست "  بدهم ، ولی نمی دانم چه در چهره ام دید که گفت نباید به این راحتی بشکنی . ولی من شکستم ، این را هق هق گریه هایم در جلوی کیوسک جوابدهی " آزمایشگاه مرکزی " می گفت . هم من شکستم هم همسرم هم پدرم هم مادرم ....این را غم و اندوه و اضطرابی می گفت که تا بدنیا آمدن دخترک روح روان همه مان را آزار می داد ...

 

تصویر دوم : یکشنبه  10 شهریور 1392 ، شب شهادت آقا

رفته ایم مسجد برای اقامه نماز مغرب و عشا که با خبر می شویم امشب مسجد ، دسته عزاداری دارد. دخترک را بغل می کنم و به صف عزاداران می پیوندیم . چند تا عکس شد یادگاری حضور زهرای شش ماهه و پسردایی یازده ماهه و نیمه اش که تمرین راه رفتن می کرد آنشب در پشت دسته .

 

 

                   

 

 

 

 

               

 

 

 

 

تصویر سوم  :پنجشنبه  30 مرداد 1393 ، شب شهادت آقا

 

امیر حسین و زهرا ، ساعاتی پیش در پشت دسته عزاداری امسال مسجد  :

 

                      

 

                  

 

خداوندا ، از ما بپذیر ......

 

 

پسندها (3)

نظرات (9)

دایی
31 مرداد 93 0:33
چه آنلاین آجی خانوم!!
الهه مامان سلما
31 مرداد 93 2:08
خداروشکر که هرسالتون، بهتر از پارسال بود.. قربون دخملی برم، قبول باشه..
مینا مامان محمدمهدی
31 مرداد 93 21:21
خداوند از همه ما بپذیرد
یه مامان
31 مرداد 93 22:20
چه بچه های نازی ماشالا
مامان باران
1 شهریور 93 1:22
سلام. عکسهای قشنگی بود بعد مدت ها... کوچولوت نازه قشنگه که نوشتی ای کاش امام صادقی باشبم خواننده همیشگی پستهات هستم
مامان خانمی
1 شهریور 93 10:45
سلام عزیزم راستش بابای سجاد دیگه نمیزاره تو وب بنویسم ولی من همیشه بهتون سر میزنم و از سجاد براتون میگم لطفا شما هم فراموشم نکن
ارام
3 شهریور 93 20:23
سلام عزاداریهاتون قبول حق! یه لحظه عجیب بغض کردم و اشک توو چشمام جمع شد مثل اینکه واقعا دلم برای امیرحسین تنگ شده مدت کمی بود ولی در مقایسه با الان روزهای خیلی خوبی بود جای همه دوستان ان روزها اینجا خالیست به قندی و خانواده سلام گرم مارا برسانید
زینب مامان نازنین زهرا
4 شهریور 93 2:07
عزیزم اقا پشت و پناهشون ...ماشاالله خدااا قبول کنه فرشته های نازم فاطمه وقتی یاد حرفهای دکترا و اشکهام می افتم قلبم میلرزه چه روزایی و گذروندم ... ولی خدا همیشه دستم و گرفت
فاطمه - مامان محمدسجاد
4 شهریور 93 17:48
قبول باشه عزاداریهاتون. چه خوب شد این عکسو گذاشتید. دلمون برای امیرحسین تنگ شده بود. دوتا بوس یکی برای زهرا جون یکی برای امیرحسین جون