من خوشحالم !
براي اينكه احساس خوشبختي كنم برايم همين كافي است كه توانستم اعتصاب غذاي دخترك را ساعت يازده شب بشكنم و پلو و خورشت كرفس را كه ظهر با هزار اميد و ارزو برايش درست كرده بودم و با هزار ادا و كلك و ترفند نتوانسته بودم راهي شكم همايوني كنم ، با موفقيت به سر منزل مقصود كه اين روزها تبديل به جايي دست نيافتني براي من شده برسانم! خدايا شكرت به خاطر دنيايم كه كوچك شده اين روزها ! دنيايي كه با دو تا قاشق چايخوري بيشتر غذا خوردن دخترم ، من به سقف آسمانش مي چسبم !!! خدايا شكرت كه اين روزها شادي من را در چيزهاي كوچكي قرار داده اي كه براي من يك دنيا هستند .... پانوشت :دخترك اين روزها به جنس مذكر توجه ويژه اي دارد و در تلويزيون و كوچه و خيابان و مجله به دنبال " آقا" ست . يك روز كه توي خيابان مي گفت : " آقا! بيا !" بله ، امشب هم بنده با استفاده از اين علاقه اعتصاب غذايش را شكستم . يك " پيك برتر " قطور جلوي دستمان بود و دخترك در جست و جوي آقا . به دخترك مي گفتم اين قاشق رو بخور برات يه آقا بيارم ، زهرا هم فورا دهانش را باز مي كرد و غذا را مي خورد و من انقدر ورق مي زدم تا به عكسيك اقا برسم و نشانش دهم و اين ماجرا انقدر ادامه پيدا كرد كه همه غذايي كه برايش اماده كرده بودم را به خوردش دادم. از جك و جانورهاي بي بي انيشتين هم كه در اين مدت بسيار كم كار شده بودن ولي امشب خوب همكاري كردند تشكر مي نماييم !