چهارشنبه سوري
مي سوزد .... هيزم آتش جلوي در خانه را نمي گويم ..... دخترك را مي گويم ..... در تب مي سوزد ..... چهارشنبه سوري ما رسما از يكشنبه شب آغاز شده و با تب دخترك كه مي رود بالاي چهل و برمي گردد ادامه دارد. شب زنده داري ديشبم از ان شب زنده داري هاي مادرانه بود : مادري با دستمال خيس در دست بر بالين طفل تب دارش . اسفند پارسال، همين موقعها ، مي آمد توي ذهنم و مي رفت : شبي كه روي تخت ناتوان افتاده بودم و تا صبح مادري دستمال خيس به دست بر بالينم بود . تاريخ تكرار شد ديشب ! پانوشت ١ ) همه بيماران و از صدقه سر آنها ، دخترك را ميهمان يك دعا براي شفا كنيد. پانوشت ٢: ديشب پستهاي اواخر اسفند ٩١ را باز كردم و خواندم ، چشمهايم به نم نشست .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی