زهرا جون مامان زهرا جون مامان ، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 11 روز سن داره

زهرا کوچولو مسافر کربلا

بريم !

1392/10/8 1:31
نویسنده : مامان فاطمه
292 بازدید
اشتراک گذاری
دخترك اين روزها در خانه چرخ مي زند و مي گويد : " بِييم ، بِييم " ترجمه مي كتم براتون : بريم ، بريم ! امروز صبح كلاهش را آورده داده دست من و با ناله مي گويد : " بِييم ، دَدَ " دلم برايش سوخت ! طفلكي ١٢ ساعت بود از خانه بيرون نرفته بود ! ( شب قبل تا ساعت ١١ شب دَدَ تشريف داشتن خانوم خانوما ! ) امشب دخترك رفته كشوي لباسهاي زمستانيش را باز كرده ، سويشرتش را در آورده و داده دست بابايي و گفته " بِييم " ! پانوشت : صبح بين خواب و بيداري دخترك را ديدم كه بالاي سرم ژاكت بدست نشسته ! طفلكي التماس دَدَ داشته گويا !!
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

علامه كوچولو
8 دی 92 9:40
جاااااااان چه غمبار توصيف كردي خانوووم...دلم شكست مخصوصا بالا سرتون نشستن رو!!!خوب ببريدش بيرون چرا يازده ساعت نبردينش من اون رطب خورده ام كه دارم منع رطب ميكنم...پسرك گاها 11 روز هم بيرونو نميبينه
علامه كوچولو
8 دی 92 12:37
سلام در يكشنبه اخر ماه صفر(يعني امروز) براي گشايش كارها و رزق و روزي فراوان و حلال سوره هاي (انشراح-التين-نصر- اخلاص- ناس- فلق-حمد) هر كدام هفت مرتبه قبل از غروب افتاب بخوانيد التماس دعا
مامان فاطمه
پاسخ
ممنون از لطفت عزيزم
سمیرا
8 دی 92 19:47
عزززززززززززززززیزم خب مامانی میبردیش
مامان فاطمه
پاسخ
بردمش خونه مامانم أينا !