زهرا جون مامان زهرا جون مامان ، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 17 روز سن داره

زهرا کوچولو مسافر کربلا

رفت ....

1392/9/12 1:30
نویسنده : مامان فاطمه
403 بازدید
اشتراک گذاری
دوستان گرامي در توضيح واژه " رفت " در پست قبلي ، خدمتتان عارضم كه رفت ديگه !! دخترك اين روزها كلي مي ايستد خودش به تنهايي و سه چهار قدمي راه مي رود باز هم خودش به تنهايي ! ( ما شاء الله لا حول و لاقوه الا بالله ) ( اولين بار در محرم در شب حضرت قاسم عليه السلام در خانه پدر بزرگش سه قدم راه رفت . ) اگر هم كه يك دستش را بگيريم تقريبا خوب ، راه مي آيد . بله ديگه ، واژه رفت رو خوب توضيح دادم ديگه ؟ در ضمن دخترك در اين مدت كلي اطلاعات عموميش رو بالا برده ها ! ماشين ، جوجه ، ساعت ، دمپايي ، چرخ ماشين ، تسبيح ( الله اكبر ) و ببعي را ميشناسد و اگر بخواهيم آنها را به ما مي دهد. .... به ني ني اش ، " بَه " مي دهد و اين " به " هر چيزي است كه جلوي دستش باشد آن موقع كه مي گوييم ني ني گرسنه اس به ني ني به بده ، دخترك در حالي كه مي گويد " به " " به " قاشق ، كفگير ، تيتاب ، دمپايي ، بطري دلستر ، اردك أسباب بازي و كلا هر چه كه دم دستش باشد را مي كند توي دهان ني ني ! ..... دوم محرم بود كه دخترك معلومات عمومي بالايش را به رخ من كشيد و در جواب ببعي مي گه .... گفت : بع بع بع و چقدر تا آخر شب بع بع كرد ! البته به همين جا ختم نشد و دقايقي بعد من متوجه شدم جوجه ما كارش خيلي درسته ! صداي جوجه رو هم بلده ناقلا :" ديك ديك " ( البته يه چيزي بين ديك و جيك !) صداي زنبور رو هم زود ياد گرفت : تقليدي كودكانه از ززززززززز ! ..... يك كاغذ روي در يخچال زده ام و كارهاي جديدش را رويش نوشته ام ولي وجداني الان حسش نيست برم تو آشپزخانه بيارمش !!! مي خواستم اين شيرين كاري ها رو با يك عالمه عكس بذارم ولي دخترك موقع نوشتن پست قبلي دوباره مودم رو كشيد بيرون و نمي دونم كجا انداختش! ( دفعه قبل يه جايي زير تخت بود كه شانسي پيداش كرديم ) . پانوشت : شبها حدود ساعت ٢ مي خوابم و ساعت ٣ ، ٤ ، ٥ ، ٦ و ٧ توي اتاق دخترك كارت حضوري مي زنم ! كلا به خاطر اين پياده روي هاي شبانه در مسير اتاق خودمان به اتاق دخترك خوب وزن كم كرده ام !
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

🌙مامانِ چشمه بهشتى
12 آذر 92 8:52
انگار واقعا "رفت"ديگه ..... اين وروجك راهش رو پيدا كرده هى مياد مودم رو پرت مى كنه ...
مامان امیررضا
12 آذر 92 9:12
واااای دخمل طلا چقده بزرگ شده و خانوم... دایره لغتش هم داره زیاد میشه...... عزیزم چقده خوب که همین الان اتاق دختری جدا کردی...... واقعا خسته نباشی.....
مهتاب
12 آذر 92 10:00
فداش بشم من که اینقده خانوووووم شده وای دلم ضف رفت واسه به دادن به نی نیش فاطمه جون سوالی که از محضر انورتون دارم اینه که از چند ماهگب اتاقشو جدا کردی چون من خیلی چاق شدم برای کم کردن وزنم میخواستم لطفا زودتر جواب منو بدین راستی در ماه چند کیلو کم میکنم مهتاب جان زهرا قبلا توي تخت پاركش كه پايين تخت خودمون بود مي خوابيد ، هوا كه سرد شد بردمش توي اتاق خودش و الان تو تخت خودش مي خوابه . با پشتكاري كه زهرا تو شير خورن داشت و داره (كه كنم حلما جوني هم داره ! ) و اين بدو بدو كردن ها اين روزها من بيست كيلو ( از اخرين روز بار داريم ) كم كردم .
مهتاب
12 آذر 92 12:39
20 کیلو خوش به حالت حلما شبها 2 بار شیر میخوره اونم به مدت 5 دقیقه روزها بهتر میخوره فکر کنم باید برنجو نونو قطع کنم
مامان فاطمه
پاسخ
زهرا يه مدت شبها أصلا بيدار نمي شد و يه سره تا نه ده صبح مي خوابيد ، فقط من خودم نصفه شبها قبل خوابيدن بهش شير مي دادم كه صبح بيدارم نكنه يه مدت دوباره تا ساعت دو ونيم نصفه شب بيدار بود ، يه مدت زودتر مي خوابيد دوبار بيدار مي شد و الان هم كه اينطوري شده ؛ اميد داشته باش كه دخملي بالاخره يه روزي ( يه شبي )از اين پياده روي ها مهمونت كنه نون و برنج رو حذف نكن من هيچي حذف نكردم فقط فعاليتم زياد شده ، همش در حال بدو بدو هستم ، حلما وروجك بازي شو شروع كنه لاغر مي شي !
مهتاب
13 آذر 92 9:54
خدا از دهنت بشنوه همش فکر میکنم خواهر گوریل انگوری ام