زهرا جون مامان زهرا جون مامان ، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 16 روز سن داره

زهرا کوچولو مسافر کربلا

میهمانی لاله ها

1392/7/8 1:28
نویسنده : مامان فاطمه
1,069 بازدید
اشتراک گذاری

پنجشنبه 4 مهر ، دخترک " میهمان لاله ها " بود . روایت تصویری این مهمانی را ببینید .

روز قبل (چهارشنبه ) خیلی باد می آمد به همین خاطر دخترک با لباس آستین بلند آماده رفتن به مهمانی شد :

 

 

زهرا شیر خورده و آماده رفتن به میهمانی است :

 

 

پدربزرگ زهرا ( پدری) دو تا کاسه آش کنار من روی صندلی ماشین گذاشتند و به سراغ کالسکه زهرا رفتند . من هم دخترک را کنار خودم روی صندلی نشاندم که یک دفعه زهرا برای چهار دست و پا رفتن خیز برداشت . چهاردست و پا رفتن همانا و دست و لباس و شلوار آشی شدن همانا ! به کمک عمه جونی لباس زهرا رو عوض کردم . بر خلاف تصور من باد که نمی آمد هیچ ، هوا گرم هم بود .دخترک هم لباس تابستانی پوشید.

 

 

زهرا در کنار مزار شهید علی صیاد شیرازی:

 

 

زهرا را در آغوش گرفتم و براش توضیح می دادم : مامان این شهید وقتی شما نوزده روز بوده که به دنیا اومدی شهید شده ( شهید احمد پاریاب ) ، این شهید 84 سالش بوده شهید شده ، عاقبت به خیری یعنی این .

 

 

زهرا در کنار مزار شهیدان زهره وند و پاریاب

 

 

دخترک در کنار شهدای حزب جمهوری 

 

 

دخترک بر سر مزار شهید مظلوم بهشتی و تلاش ما برای اینکه دخترک شاخه گلی را بر سر مزار بگذارد

 

 

 

 

 

 

دخترک بر سر مزار شهیدان رجایی و باهنر :

 

 

 

 

 

 

در گرماگرم مهمانی ، یک آشنا ر ا پیدا کردیم . یک آشنای خیلی قدیمی ... دوست دوران دبیرستان پدربزرگ ! علی اصغر عابدی که در خانه ما به "عابد" معروف است . چندتا عکس انداختیم با هم . دوست داشتم دخترک با " عابد " عکس داشته باشد .

علی اصغر عابدی

 

 

 

 

 

 

 

 

از خداکه پنهان نیست از شما چه پنهان دوست داشتم خودم هم در کنار "عابد " عکس داشته باشم . شهیدی که جراحت انچنانی نداشته  ولی در خاک عراق بر اثر خونریزی زیاد به شهادت می رسد . شهیدی که از وقتی عزم کردم پیدایش کنم تا وقتی که بر سر مزارش رسیدم 5 دقیقه هم طول نکشید ، انگار دوست داشت پیدایش کنم. یادم رفت به او بگویم این حرف پدربزرگ که  " عابد خیلی دوست داشت زن بگیرد" در آن ایامی که من در آستانه ازدواج بودم چه غوغایی در دلم به پا کرده بود . غوغایی که هنوز بعد 4 سال  با یادآوری این جمله زنده می شود .خدایا چه جوانانی پا بردل و آرزوهای خود گذاشتند تا من امروز به آرزوهایم برسم . غریق انوار و الطاف الهی باشید ، الحق که همه تان " عابد" بودید .

و آخرین عکس ، عکس مزار یک شهید گمنام است درست در همسایگی " عابد " نوشته روی سنگ زیباست :

جان به قربان شهیدی که پس از کشته شدن غسلش از خون بود و گرد غریبی کفنش

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

مامان نرگس
8 مهر 92 7:38
زیارت قبول زهرا کوچولو. ماشالا هزار ماشالا چقد سربند زیبات بهت میاد. ایشالا حضرت علی اصغر محافظ همه کوچولو ها باشه
مهتاب
8 مهر 92 10:39
خوش به سعادتتون وقتی وبلاگتو خوندم و عکسها رو نگاه میکردم همش با خودم میگفتم چه سعادتی داره این زهرا خانوم که زیارت شهدا روزی هر هفته اش شده زهرا جونم برای حلمای منم دعا کردی که از این روزیا نصیبش بشه
〰〰مامان تسنيم سادات〰〰
8 مهر 92 13:08
خيلى قشنگ نوشتى ممنون
بانوی مهر
8 مهر 92 15:04
عزیزم در دلت غوغا بپا نشه چون او با خدا معامله کرد ودرقبال این معامله خداوند چیزهای زیادی به او عطا کرد از جمله یه حوری بلوری " فرش مرفوعه. انا انشانا هن انشاء . فجعلنا هن ابکارا. عربا اترابا".حالا شما بگو دختری مثل من وامثال من ومیخواست چیکاااااااااااااار؟
یه مامان
8 مهر 92 16:04
خوشا به حال زهرا با این مادر مهربان و مومن حقا که شما لیاقت دختر دار شدن رو دارید برای من هم دعا کنید


شرمنده می کنین ما رو مامان خانوم . شما مامان شنتیا هستین ؟
مطهره
8 مهر 92 20:31
عشق منه
زهرا مامان فاطمه
9 مهر 92 3:36
سلام ماشالله به این دختر ناز. زنده باشه و زیر سایه پدر و مادرش
مامان زهرا ناز
15 مهر 92 1:44
زیارت قبول زهرا خانوم زیر سایه حق تعالی صحیح و سالم باشی عزیزم